حجاب به عنوان یک ارزش دینی، مبتنی بر اصولی است که جای تأمّل فراوان دارد، و بدون عنایت به این اصول، نه تنها این ارزش مورد استقبال قرار نمی‌گیرد، بلکه مقابله‌ی با ارزش تلقّی می‌گردد.

اصل اوّل:

 زنان در آغاز دعوت ١٣ ساله در مکّه و پنج سال در مدینه، به همان رسم و عرف حاکم بر جامعه رفتار نموده و ملزم به رعایت حجاب نبودند. چون این ١٨ سال پیام وحی در راستای تبیین اصول عقیده و مبانی اسلامی، تأکید می‌نمود و بعد از پذیرش ارزش‌ها از نظر باور و عقیده، و تثبیت قلبی خداوند به رعایت حجاب امر می‌کند.

 اصل دوّم:

موضوع حجاب در دو سوره ی نور و احزاب در سال‌های پنجم و ششم هجری در مدینه نازل شده است:

«وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا ۖ وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُيُوبِهِنَ»( نور/٣١)

«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَٰلِكَ أَدْنَىٰ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا»(احزاب/٥٩)

 از نظر لغوی،«جَلَابِيبِ» جمع «جلباب»، هم معنی مقنعه می‌دهد، و هم به معنی «روپوش» آمده است؛ امّا در آیه‌ی ٣١ واژه‌ی «خُمُر» که جمع خِمار است؛ با توجّه به قید «جُیُوب» به معنی گریبان و یقه، همان روسری امروزی می‌باشد و کلمه‌ی جلباب به معنی روپوش؛ از سیاق دو آیه چنین بر می‌آید، طیّ دو مرحله در این دو آیه که عبارت از «روسری و بالاپوش» حجاب کامل می‌گردد.

 

اصل سوّم:

 در آیه‌ی ٣١ سوره‌ی نور، فلسفه و هدف از روسری زینت‌پوشی از نامحرم بیان می‌شود، که در ادمه‌ی آیه، لیستی از افراد محرم را می‌آورد.

 امّا در آیه‌ی ٥٩ سوره‌ی احزاب، دو هدف اساسی مدنی- اجتماعی را برای حجاب مطرح می‌کند:

 هدف اوّل: رفتاری- فرهنگی است، که در نتیجه‌ی آن تا زنان با حجاب مورد شناخت اجتماعی قرار می‌گیرند و کرامت آنان محفوظ بماند.

هدف دوّم: امنیتی اجتماعی است و قید «فَلَا يُؤْذَيْنَ» در آیه، برای حفظ سلامتی زنان در مقابل تهدید منافقان، بیماردلان و شایعه‌سازان است. ( آیه/٦٠)

 

 اصل چهارم:

 حکم حجاب در آیه‌ی فوق، شامل زنان و دختران پیامبر(ص) و زنان مؤمن است؛ طبق این حکم زنان ذیل معاف از اجرای حکم حجاب می‌باشند: زنان اهل کتاب، زنان مشرکان و کنیزکان مؤمن.

 حتّی کتابهای تاریخی روایت می‌کنند که در زمان خلافت عمر( رض) اجازه نمی‌داد که کنیزکان مؤمن، حجاب را رعایت کنند، و دلیلش این بود که آنان به التزام زنان مؤمن نرسیده‌اند.

در مورد دختران مؤمنان جای اختلاف است، چون درجه‌ی التزام و تربیت آنان همپای ایمان و التزام مادرشان نبوده تا مشمول حکم حجاب شوند؛ و ملزم به رعایت آن گردند.

 

اصل پنجم: 

بعد از صدور حکم حجاب، که ایمان با توجّه به قید«وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ» معیار پذیرش این ارزش دینی بوده و حکم تعزیری برای رعایت نکردن حجاب مقرّر نمی‌شود و در سنّت صحیح هم تعزیری لحاظ نگردیده است،بلکه معیار رعایت باور قلبی می‌باشد.

 

اصل ششم:

 حال بدون زیر ساخت عقیدتی و فکری در جامعه، الزام نمودن به پذیرش ارزش‌ها،- که حجاب یکی از آنها است- که امروزه متولّیان امر آن را انجام می‌دهند، بدون اینکه در طول ٤٣ سال اقدام عملی و تربیتی لازم انجام گرفته باشد، نه تنها حجاب ارزشی از اعتبار می‌افتد، بلکه تلاش متولّیان امر «آب در ‌هاون کوبیدن» است؛ و عوارض احتماعی امروزه‌ی آن گویای این حقیقت است. 

 

اصل هفتم:

 طیف‌های معاف شده از حجاب در آیه‌ی٦٠:

١- زنان اهل کتاب، ٢- زنان بی باور و ٣- کنیزکان مؤمن هستند.

 حال این پرسش نسبت به متولّیان امر مطرح است:

 اولاً: چه آمار یقینی دارند که زنان مؤمن جامعه‌ی ایرانی در نتیجه‌ی تبلیغ پایدار و تربیت دینی، از صمیم قلب پذیرای حجاب هستند؟

 ثانیاً: برابر متن قرآن، سه دسته از زنان فوق، معاف از رعایت حکم حجابند، متولّیان امر، چه توجیه نصوصی برای اجبار آن دارند؟

 ثالثاً: دختران جامعه که از لحاظ تعهّد و باور درونی هم سطح مادران در پذیرش ارزش‌ها نمی‌باشند، چه توجیه آنان را ملزم به پوشش اجباری حجاب می‌کند؟

 رابعاً: کلاس توجیهی- تربیتی که گشت ارشاد به اجبار زنان را وادار به حضور در آنها می‌کنند، از نظر آموزش و روان‌شناسی از کدام استدلال آموزش و روان‌شناسی برخوردار است؛ و تا حال چه میزان کارآمدی و تأثیر ارشادی داشته است؟ 

 لازم به ذکر است، مبلّغان و خطیبان جمعه، روشنگری لازم مبتنی بر آیات قرآن و حدیث نبوی در این باب را برای مسلمان انجام داده تا در خلال تطبیق اجباری حجاب بدون کار تربیتی پایدار و مؤثّر؛ حجاب این ارزش قرآنی، بی‌اعتبار و بی‌ارزش تلقّی نشود.